ترافیک مقتل لحظههای خوش ما
شکوه مقیمی- هر روز برای همه ما تکرار میشود؛ ترافیک! چیزی که زندگیمان را از صبح زود تا پایان شب دربر گرفته است. ترافیک فقط حجم انبوه ماشینهایی که در خیابان به امید روزنهای پشت به پشت هم صف کشیدهاند، نیست. ترافیک یعنی مقتل ساعتهای عزیزتر از جان ما. ترافیک یعنی نشستن در معرض مستقیم شکنجه بوقهای پیدرپی. ترافیک یعنی مواجه عریان با فرهنگ مزخرف رانندگیهای شهروندان عزیز. هر روز ساعتها در ماشینهایمان به انتظار مینشینیم تا شاید درزی از لای این همه ماشین باز شود و دقیقهای چند از زندگیمان در این عذاب دائم سپری نشود و در این ساعتها تماماً به این فکر میکنیم که آیا واقعاً نمیتوان فکری به حال این وضع کرد؟ آیا واقعاً یک مقام مسئول باکفایت در این کشور پیدا نمیشود که راه چارهای بدیع برای بازکردن این گره کور داشته باشد؟ از خود میپرسیم چرا کنار این همه آموزشهای ناکارآمد در مدارسمان، چند واحدی را به فرهنگ رانندگی نباید اختصاص دهیم؟
اما چقدر پیش آمده در کنار این خیل انبوه سؤالهایی از این دست، خودمان را مورد پرسش قرار دهیم؟ درست است، خود ما! ما چه نقشی در این وضعیت بازی میکنیم؟ انبوه خودروهای تکسرنشین چیزی نیست که بتوان نقش آن را در این وضعیت کتمان کرد. درست است که حال ناخوش حملونقل عمومی پای این همه مسافر خسته شهری تنها را هر روز روی پدال گاز فشار میدهد، اما در آخر جزای این ناکارآمدی را خودمان باید در خیابان پس بدهیم. واقعاً اینقدر سخت است که چند نفر چند نفر به محل کارمان برویم یا وقتی مسیر مشترکی داریم با هم همسفر شویم؟ همسفربودن پیشکشمان، بهراستی اینقدر دشوار است که در این وضعیتی که همه در آن گیر کردهایم، کمی مهربانتر با هم تا کنیم؟ آیا باید تاوان حق خوردهشدهمان را از یکدیگر بازبستانیم؟
بعضی رویدادها در این روزگار وانفسا کمی به آدم روحیه میدهد که هنوز میتوان «چیز دیگر» را تصور کرد. چندی است که کمپینی به شکل مردمی و با همراهی چند شخصیت معروف در فضای مجازی به راه افتاده است؛ کمپینی که خود را با هشتگ مسیرنو در اینستاگرام معرفی کرده است و به نظر میرسد حرف جذابی برای گفتن دارد؛ اینکه میتوان وضع شهر و ترافیک بیسروتهش را بهتر کرد. اما چطور؟ کمپین مسیرنو یک راهکار ساده پیشِروی مخاطبان خود قرار میدهد؛ اینکه میتوان با لذتبردن از فعالیتهایی همچون گوشکردن به کتاب صوتی و پادکست، وقتهای مرده ترافیکی را جان تازهای بخشید. قسمت جذاب این ماجرا در این است که به نظر میرسد هدف کمپین نه بازاریابی برای فروش محصولاتی فرهنگی از این دست، بلکه تغییر فرهنگ رانندگی مردم باشد. راهکار جالبی به نظر میرسد. اینکه میتوان با لذتبردن از آن قسمت از زندگیمان که در ترافیک سپری میکنیم، آرامش را به خیابانهای شهر بازگردانیم. برای مثال، در تهران چیزی حدود ۴۶ هزار دعوای خیابانی به دلیل ترافیک و رانندگیهای عصبی به وقوع میپیوندد. آیا واقعاً میتوان با تغییر حال آدمها در ترافیک حداقل مقداری از این را کاهش داد؟ شاید برای یافتن پاسخ این سؤال هنوز کمی زود باشد، اما چیزی که اهمیت دارد، پرداختن جمعی خودمان به مسائلی از این دست است، به جای اینکه در ترافیک بنشینیم و منتظر بمانیم که کسی از راه برسد و وضع را برایمان تغییر دهد.
منبع: روزنامه شرق